سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چگونگى ارتباط انسان با خدا در نگاه حضرت امیر

چهارشنبه 90/12/17, 11:37 صبح



 

چگونگى ارتباط انسان با خدا 

   خالق هستى قابل توصیف و درک و رؤیت نیست، و از تشبیه و مماثله و محدودیّت منزّه است، پس انسانِ خاضع، در برابر قدرت او و سالکِ به سوى او، چگونه مى تواند با چنین خداوندى ارتباط برقرار کند و از او شیوه سلوک و حرکت و حیات را بیاموزد؟ 

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در فراز دوم پاسخ مى دهند: 

خداوند با خلق و بندگان، با واسطه مرتبط مى شود و خود را به وسیله انسان هایى با ویژگى هاى خاص، به خلق مى شناساند و به آنها چگونه زیستن و چگونه مردن را آموزش مى دهد. 

از آنجا که على(علیه السلام) این خطبه را در مقطع تاریخى خاص و بعد از حادثه قتل خلیفه سوم ایراد نموده اند، فراز دوم را با مَطلَعى آغاز مى کنند که هم تأسف و حسرتى است بر کنار زدنِ این واسطه هاى فیض، و هم بشارتى است به پایان یافتن دوران سیاهى و انحراف، و از سرگیرى رابطه جامعه انسانى با آنها: 

آنکه در پشت ابرهاى تیره جور و ستم، پنهان شده بود، سر برآورد و در میان فرار ابرها و به هم خوردن آنها، برقى جهید و نورى درخشید و شعاع آن، سر برآورد و نور آن تلألؤ زنان، گسترش یافت و همه جا را روشن ساخت. و کجى و انحرافى که در سایه تاریکى حاکم، شکل گرفته بود، از پرتو این طلوع ودرخشش، اعتدال و راستى و درستى یافت، خداوند قومى را جایگزین قومى نمود و روزگارى را به روزگار دیگرى بدل کرد. 

این تحوّل ـ رفتن باطل و آمدن حق، و طلوع صبح رهایى بعد از سیطره سیاهى ورفتن ابرهاى تیره وبه هم خوردن آنها و بیرون جهیدن برق حیات ـ چیزى بود که ما انتظار آن را مى کشیدیم، آنسان که قحطى زده گرفتار خشکسالى، به انتظار آمدن باران، به آسمان رحمت حق چشم دوخته است، تا زمینش حیات پیدا کند و تنگى زندگیش به گشادگى روزى بدل شود. 

«قد طلع طالع ولمع لامع ولاح لائح واعتدل مائل، واستبدل اللّه بقوم قوماً، وبیوم یوماً، وانتظرنا الغیر انتظار المجدب المطر». 

«طلوع کننده اى طلوع کرد، درخشنده اى درخشیدن گرفت،آشکار شونده اى آشکار شد، وآنچه کج ومنحرف شده بود، راستى یافت. خداوند مردمى را به مردم دیگر بدل نمود وروزى را به روز دیگر. دگرگون شدن روزگار را انتظار مى کشیدیم، آنسان که قحطى زده چشم به راه باران دارد». 

باشد که با این تغییر و تحول، انسان ها چون زمین مرده، حیات پیدا کنند و جام هاى فلاح را از دست واسطه هاى فیض حق، سر کشند. زیرا زنده بودن و رویش و سبز شدن گلِ وجودِ انسان ها، به وجود این واسطه ها و حجت هاى بعد از رسول بستگى تام دارد چرا که: 

1 ـ انّما الائمة قوّام الله على خلقه: تنها امامان و حجّت هاى بعد از رسول خاتم، کسانى هستند که خداوند آنها را بر همه آفریدگانش قائم نموده است، تا خلق را به پا دارند و آنها را زنده نگهدارند و بر آنها حافظ و نگهبان باشند و بدون حجت، هیچ موجودى حیات ندارد و به پا نمى ایستد، زیرا تنها آنان، قِوام و عماد و تکیه گاه خلق هستند و در نبودِ آنها همه چیز فرو مى ریزد و زمین اهل خود را فرو خواهد برد. 

2 ـ عرفائه على عباده: آنها کارگزاران خداوند بر بندگانش مى باشند. خداوند آنها را مدبّر، خلیفه و حاکم و رئیس بر بنده هایش قرار داده، تا به انسان ها روش سلوک و زندگى را بیاموزند و سیاست و چرخش امور فردى و اجتماعى آنها را عهده دار شوند. 

در یک مرحله، قوام و برپا داشتنِ خلق به آنها واگذار شده و در ادامه، تداوم حیات انسان ها و سیاست امور و نظام بخشیدن و شکل دادن به حیات آنها، در حیطه و حوزه مسئولیت آنها است. حضرت با تعبیر «انّما» و آوردنِ ادات حصر، این مسئولیت را منحصر در ائمه مى داند که حاکمیت بر خلق و قیام به امور دین ودنیاى آن ها، اختصاص به آنها دارد و غیر آنها هر کس باشد، طاغوت است و از مدار نظام الهى خارج است. 

3 ـ لا یدخل الجنة الاّ من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النّار الاّ من انکرهم و انکروه: آنها، نه تنها در عالم دنیا، قائم و عریف بر خلق و عباد هستند، بلکه در دنیاى دیگر و عالم آخرت هم، میزان اعمال و معیار بهشت و دوزخ مى باشند. 

شناخت شخصیت و پذیرش حاکمیت و تسلیم ولایت آن ها بودن، و اهتمام در تبعیت و اداى حقوق آنها، جواز ورود به بهشت است، که در آن صورت، آنان نیز تو را به این ویژگى ها مى شناسند و به تو اجازه ورود مى دهند. 

جهالت و پشت کردن و انکار نمودن و عصیان و ظلم به آنها، مساوى با حبس وخلود در دوزخ است ودر آن وقت است که آنها نیز به تو پشت مى نمایند و از تو اعراض مى کنند و تو را به تشیّع و تبعیّت نمى شناسند. 

به همین جهت على(علیه السلام) در جاى دیگرى مى فرمایند: 

«علیکم بطاعة من لا تعذرون بجهالته»

«بر شما باد اطاعت از کسانى که در شناختن شان معذور نیستید». 

و به همین جهت شناخت حجت و امام از اصول دین است نه از اصول مذهب. 

این بیان حضرت، که در کلام امامان دیگر بر آن تأکید وبدان تصریح شده، در حقیقت تفسیر این آیه شریف است: 

(... وَ عَلَى الاَْعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ وَنادَوْا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ)

«و بر اعراف، مردانى هستند که هر یک از اهل بهشت و دوزخ را، از سیما و چهره آنها مى شناسند بهشتیان را ـ که هنوز وارد آن نشده ولى بدان امید دارند ـ آواز مى دهند که: سلام بر شما». 

که در ادامه سوره، در آیه (49) جواز ورود از جانب همین ها داده مى شود: 

(اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ) 

«به بهشت درآیید، نه بیمى بر شماست ونه اندوهگین مى شوید». 

پرسش اساسى در آیه، این است که این رجال با این ویژگى که بالاتر از تقسیم بندى اهل بهشت و دوزخ، هر دو گروه را مى شناسند و براى اهل بهشت جواز ورود به آن را صادر مى کنند، چه کسانى هستند؟ آیا مى توانند جز ائمه و کسانى که على7 در این خطبه ها ویژگى هاى آنها را بیان نموده باشند؟ 

انسان هاى عادى در نهایت هرچند خوب باشند، مى توانند اهل جنّت باشند، اما اینکه بر انسان ها ناظر و شاهد بوده و قسیم بهشت و دوزخ باشند، چنین وصفى جز در حق کسانى که قائم بر خلق و عریف بر عباد باشند، روا نیست. 

و عجب از مفسران که وضوحِ آیه را در پرده هاى ابهام فرو برده اند و به جاى پرده بردارى و تفسیر آیه، چه پرده ها و حجاب هایى که بر آیه نکشیده اند. 

و چه زیبا حضرت خطبه را در وصفِ اسلام و قرآن ادامه مى دهند، با تأسف از اینکه ما از شرح آن معذوریم.

 






» مطلب بعدی : هدف پیامبر در نگاه حضرت امیر (خطبه 239)


» مطلب قبلی : توحید در نگاه حضرت امیر(خطبه 19)


ادامه مطلب...