» دلیل ناراضی بودن از زندگی
» وسواس
» چرا دلم میگیرد
» هدف پیامبر در نگاه حضرت امیر (خطبه 239)
» هدف پیامبر در نگاه حضرت امیر (خطبه 239)
» هدف پیامبر در نگاه حضرت امیر (خطبه 239)
» چگونگى ارتباط انسان با خدا در نگاه حضرت امیر
» توحید در نگاه حضرت امیر(خطبه 19)
» اعلام لیست نهایی جبه پایداری توسط لنکرانی
» عناوین یادداشتها [ 59 ]
هدف پیامبر در نگاه حضرت امیر (خطبه 239)
خطبه ابتدا، هدف بعثت پیامبر اکرم را بیان مى کند. خداوند رسولش را، با قرآنى که تبیین واتقان هر چیز است، به حق برانگیخت، تا انسان ها را از بت پرستى به خدا پرستى، و از اطاعت شیطان به اطاعت رحمان رهنمود شود، ومردم با قرآن از جهالت و انکار برهند، و با پیرایش سینه ها و صفا یافتن قلب ها، به آگاهى و اقرار به پروردگار برسند. زیرا خداوند، در این کتاب نورانى، تجلى یافته است، آدمى با تأمل در این کتاب، جلوه هاى قدرت حق را خواهد یافت، و با یافتنِ عظمتِ الله، به تواضع و خضوع مى رسد وسرانجامِ کسانى را که به دعوت رسولانِ وحى پشت کردند و دچار طغیان و نخوت و کبر و بن بست شدند نیز خواهد دید که، با عقوبات و نقمات و رنج، درو شده، محو گردیدند. این سنت الهى است که عاقبت تجاوز و طغیان و ستم، محدودیت و بن بست و محرومیت است و اجابت نکردن دعوت رسول، در ظلمت ماندن است.
جاهلیت دوم
این شیوه على(علیه السلام) است که دعوت به اهداف را، سرلوحه کار خود قرار مى دهد، شاید جامعه منحرف به راه آید و «جاهلیت دوم»، که با مرگ پیامبر و در غیبت او شکل گرفته، ریشه نگیرد و اسلام، وارونه و معکوس نگردد.
ولى افسوس که این جاهلیت، جاهلیت قبل از اسلام نیست که ناله ها و نعره هاى على(علیه السلام)آن را بردارد. بلکه جاهلیتى مسلح است که با زر و زور و تزویر پیوند خورده است، و با شدیدترین دشمن رسول، یعنى یهود، مرتبط است. جاهلیتى گسترده تر از مرزهاى شام و ایران، ومحاصره کننده مدینه رسول، همراه با ارتداد اصحاب و دنیاطلبى و فزونى خواهى آنان; جاهلیتى سرشار از فتنه هاى تیره وتاریک وگمراه کننده، که آدم ها خود را در آن گم مى کنند و در نتیجه راه و راهبر را نمى یابند، با این که بارها از پیامبر شنیده بودند: هر کس تا لحظه مرگ، امام خود را نشناسد، جاهلانه مرده است.
على(علیه السلام) آن ها را به آینده تاریکى که در پیش دارند و به عمق فتنه اى که از سقیفه شروع شده، توجه مى دهد. جامعه، با پشت کردن به دو میراث پیامبر ـ کتاب و اهل بیت ـ در کمندِ فتنه بنى امیّه گرفتار خواهد شد; ودر آن زمان، ناشناخته ترین چیز، حق است و معروف ترین و محبوب ترین چیز نزد آن ها، باطل.
در آن زمان، حتى حافظان قرآن، آن را فراموش مى کنند و مانند بنى اسرائیل، کتاب را پشت سرشان مى اندازند; گویا این ها امام و مقتداى کتاب هستند، نه کتاب مقتداى این ها!
آن طور، که گذشتگان این ها به قتل و مثله کردن صالحانى چون حمزه سیدالشهدا(علیه السلام)پرداختند، آن ها نیز، به قتل اولیا و صالحان خواهند پرداخت، وحادثه کربلا، بهترین شاهد این سخن حضرت است.
آن طور که به پیامبر نسبتِ کذب و افترا دادند و او را شاعر و ساحر خواندند، به اوصیا و صالحان دین، همین نسبت را مى دهند و ارتباط آن ها را با خداوند، افترا و کذب مى خوانند. آن ها نیکى هاى کسانى را که به آن ها احسان کرده اند، به بدى پاداش مى دهند.
على(علیه السلام) براى زمان بعد از خود، این گونه پیش گویى مى کند، و آن هم تحقق مى یابد. واین همان دورانِ غربتِ اسلام است، که امام(علیه السلام) فرمود:
« الاسلام بدأ غریباً و سیعود غریباً کما کان، فطوبى للغرباء».
«اسلام غریبانه ]تنها وبى یاور[ آغاز شد و دوباره به همان صورت باز خواهد گشت، و خوشا به حال غریبان».
دو غریب ـ کتاب و اهل بیت ـ یار هم هستند و با هم انس دارند و از هم یارى مى گیرند.
رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز، پیش تر فرموده بود:
«آن چه در بنى اسرائیل، از قتل انبیاء و اوصیا و بت پرستى و تعدّى و عصیان، اتفاق افتاد، در امت من واقع خواهد شد».
آن گاه على(علیه السلام)، به علّتى که گذشتگان را در بن بست نشاند و آن ها را هلاک کرد ـ و اکنون جامعه نیز به آن مبتلا است ـ اشاره دارد. على(علیه السلام) دو عامل را، سبب هلاکت و نابودى جامعه مى داند:
1 ـ دل بستن به دنیا و دل خوش کردن به آن، با داشتن آرزوها و آمال دور و دراز، که در دنیا زندگى ابدى را جویا شوند.
2 ـ استمرار و ادامه زندگى را فراموش کردن و از دنیاى دیگرى که آدمى براى آن خلق شده بریدن، و از شروع زندگى جدید که با مرگ آغاز مى شود، بیگانه شدن.
این دو عامل است که جامعه را به تباهى و هلاکت مى کشاند، زیرا آرزوها، تو را از عمل باز مى دارد و فراموشى زندگى جاوید، تو را در محدوده دنیا گرفتار مى کند، در حالى که سعى تو، تو را بارور مى کند و عمل تو پاى حرکت را مى سازد.
(لَیْسَ لِلإنْسانِ اِلاّ ما سَعى)
«انسان جز سعیش چیزى ندارد».
یاد مرگ و باور سفر جهان دیگر، تو را با هستى هماهنگ مى کند و با اولیاى خدا همراه مى نماید.
در بخش سوم خطبه، حضرت به وعظ مردم مى پردازند، شاید نورانیت کلام، غبارِ فتنه برخاسته از غیبت رسول را، پراکنده کند. شاید این انسان هاى به فتنه گرفتار شده، به خود آیند و گمشده خود را باز یابند و به سرنوشت گذشتگان مبتلا نشوند.
ایها الناس! آن کس که در دلِ تاریکى ها و در دامنِ بن بست ها ـ آن جا که عقل قد نمى دهد و دل شهودى ندارد ـ به سوى خداوند برگردد و از او نجات بخواهد، توجه به حق، او را توفیق خواهد داد و آدمى را بر توان مندى هایش آگاه خواهد کرد و از توانایى اش، بهره مند خواهد شد.
آن جا که عقل را محدود و غریزه را ناقص و عرفان را ناتوان دیدى و به قرآن و وحى رو آوردى، این کتاب تو را به راست ترین راهها هدایت مى نماید. تو را به چیزى هدایت مى کند، که دیگران از آن ناتوانند. تو با همنشینى با خدا، به امن مى رسى و از خوف و دلهره از آینده، مى رهى. آن کس که خدا را باور ندارد و وحى را ضرورى نمى داند; یعنى انسان گرفتار آمده در بن بست محدودیت ها، باید خائف باشد و ترسان.
انسانى که حقارت غیر خدا را باور کرد و عظمت را تنها در او دید، شایسته نیست به طاغوت و غیر خدا روى آورد، چه طاغوتِ درون خویش، که تفرعن را در خود احساس کند، و چه طاغوت برونى; زیرا سلامت، در تسلیم الله واحد قهّار بودن است.
على(علیه السلام)، بعد از بیان این حکمت و این گونه آگاهى و حیات دادن، نهیب مى زند و نهى مى کند: چرا مانند انسان سالمى که از جرب گرفته مى گریزد و تندرستى که از بیمار، کناره مى گیرد، شما از حق گریزان هستید؟! با وجود معرفت به عظمت و قدرت حق، نباید این چنین از حق نفرت داشت و دورى جست.
» مطلب بعدی : چرا دلم میگیرد
» مطلب قبلی : هدف پیامبر در نگاه حضرت امیر (خطبه 239)