سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسأله بدا

سه شنبه 90/12/16, 12:15 عصر



 روایتى بوسیله ابى حمزه ثمالى از حضرت باقر(علیه السلام)نقل شده است که بر طبق آن حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرموده اند پس از سال هفتاد گشایش پیش خواهد آمد، ولى به سبب شهادت حضرت امام حسین(علیه السلام) این مسأله تا سال صد و چهل به تأخیر افتاد و سپس چون شیعیان رازدارى نکردند خداوند باز آن را به تأخیر انداخت بگونه اى که وقتى را براى آن در نزد امامان قرار نداد.

توضیح دهید این حدیث با احادیث بسیار دیگر که دلالت دارند فرج موعود بعد از مدت هاى طولانى به دنبال وقوع حوادث و وقایع بزرگ واقع خواهد شد

چگونه قابل تفسیر است؟ و آیا وقوع بدا که از این خبر استفاده مى شود موجب این توهم نمى شود که چیزى بر خدا ـ العیاذ بالله ـ پس از آن که معلوم نبوده است معلوم شده است؟ در هر حال تفسیر صحیح آن چیست؟

پاسخ:

اوّلاً: این خبر از نظر سند ایراد دارد زیرا بر حسب کتاب هاى رجال ابو حمزه ثمالى از طبقه چهارم محدّثین نبوده است وفات او در سال 150 قمرى واقع شده و حسن بن محبوب که طبق سند، این خبر را از ابى حمزه روایت کرده است از طبقه ششم است که در هفتاد و پنج سالگى ـ در سال 224 ق ـ در گذشته است. بنابر این حسن بن محبوب در سال وفات ابى حمزه یک سال بیشتر نداشته با این حال روایت او از ابى حمزه اصلاً امکان ندارد و حتماً شخص دیگرى بین او و ابو حمزه واسطه بوده که چون معلوم نیست او چه کسى بوده است نمى توانیم این حدیث را معتبر بدانیم و بعلاوه خبر واحد اگر چه صحیح باشد در اصول اعتقادى نمى تواند حجّت باشد تا چه رسد به آن که سندش هم مجهول باشد.

ثانیاً: با وجود احادیث بسیار معتبرى که همه با صراحت دلالت دارند که ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) و حکومت عدل صالحان به این زودى ها صورت نخواهد گرفت و تا ظهور آن حضرت باید منتظر تحوّلات شگرف و حوادث خطیر در طىّ زمان هاى بسیار طولانى بود، با این حال چگونه مى توان به یک خبر واحد مجعول در برابر آن همه احادیث اعتماد نمود؟ بعلاوه از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)خطبه ها و روایات زیادى نقل شده است که در آن ها هم به طول مدتى که باید در طىّ آن به انتظار این ظهور بود، اشاره شده است و هم از پیش آمدهاى بزرگ و امتحانات شدید مؤمنان خبر داده شده است. با وجود این چطور ممکن است گفته شود خبر واحد مجهولى که مى گوید آن حضرت وقت ظهور را سال هفتاد معیّن کرده است، صحیح است؟

دیگر این که تغییر در تقدیرات الهى امرى ممکن است ولى این بدان معنى نیست که خداوند متعال در ابتدا نسبت به امور بى اطلاع است سپس به آن ها علم پیدا مى کند چنین عقیده اى از نظر شیعه باطل است چون همه شیعیان خدا را از جهل و این که امرى بر او بعد از خفا آشکار گردد منزّه و مبرّا مى دانند «بدا» به مفهومى که شیعه به آن عقیده دارد یک اصل قرآنى و اسلامى است و بخش مهمى از مسائل الهیّات و همچنین مسائل نبوّت بر آن مبتنى است.

از جمله آیات مربوط به «بدا» عبارتند از:

(وَ لَو انّ اَهلَ القُرى آمَنُوا وَ اتّقُوا لَفَتحنا عَلَیهِم بَرَکات مِن السَّماءِ وَ الاَرضِ وَ لکِن کَذّبُوا فَاَخذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُون)( [9] ).

]«و اگر اهل شهرها و آبادى ها، ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند به برکات آسمان و زمین را بر آن ها مى گشودیم، ولى ـ آن ها حق را ـ تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم».[

(ظَهَرَ الفَسادُ فِى البَرّ وَ البَحر بِما کَسبَت اَیدِى النّاس)( [10] ).

]«فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام داده اند آشکار شده است».[

(وَ قالَ رَبُّکُم ادعُونى اَستَجِب لَکُم)( [11] ).

]«پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا ـ دعاى ـ شما را بپذیرم».[

(اَستَغفُروا رَبّکُم اِنّهُ کَانَ غَفّاراً یُرسِلُ السّماءَ عَلَیکُم مِدراراً)( [12] ).

]«از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا باران هاى پر برکت آسمان را پى در پى بر شما فرستد».[

(وَ واعَدنا مُوسى ثَلثینَ لَیلةً وَ اَتمَمناها بِعَشر)( [13] ).

]«و با موسى، سى شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب ـ دیگر ـ تکمیل نمودیم».[

(فَلَولا کانَت قَریةٌ آمَنَت فَنَفَعها ایمانُها اِلاّ قَومَ یُونُس لَمّا آمَنُوا کَشَفنا عَنهُم عَذابَ الخِزىِ فِى الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَتّعناهُم اِلى حین)( [14] ).

]«چرا هیچ یک از شهرها و آبادى ها ایمان نیاوردند که ـ ایمانشان به موقع باشد و ـ به حالشان مفید افتد مگر قوم یونس هنگامى که آن ها ایمان آوردند عذاب رسوا کننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدت معینى ـ پایان زندگى و اجل شان ـ آن ها را بهره مند ساختیم».[

(لَئِن شَکَرتُم لاََزیدَنّکُم)( [15] ).

]«اگر شکرگزارى کنید ـ نعمت خود را ـ بر شما خواهم افزود».[

(وَ مَن یَتّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب)( [16] ).

]«و هر کس تقواى الهى پیشه کند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى کند و او را از جانى که گمان ندارد روزى مى دهد».[

(ذلِکَ بِاَنّ اللهَ لَم یَکُ مُغَیّراً نِعمةً اَنعَمَها عَلى قَوم حَتّى یُغَیّرُوا ما بِاَنفُسِهِم)( [17] ).

]«این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتى را به گروهى داده تغییر نمى دهد، جز آن که آن ها خودشان را تغییر دهند».[

بدائى که شیعه ضمن اعتقاد به علم و قدرت مطلق الهى بدان معتقد است معنایى است که از این قبیل آیات استفاده مى شود، مثلا در آن ها گفته مى شود: شکر موجب زیاد شدن نعمت از جانب خدا مى شود; خدا به واسطه تقوا فرد پرهیزکار را از سختى ها رها مى سازد و او را از راهى که گمان نمى برد روزى مى دهد; به وسیله دعا حاجت ها را برمى آورد; به خاطر توبه و ایمان، عذاب را از افراد دور مى سازد و به جهت سوء استفاده از نعمت ها، آن ها را از بندگان باز مى ستاند.

البته احادیث فراوانى که از طریق شیعه و سنى رسیده است و همین طور حکایات بسیارى که در متون اصیل اسلامى نقل شده است بر این معانى دلالت دارند. اصولا اگر «بدا» واقعیت نداشته باشد بسیارى از برنامه هاى دینى مثل دعا، توکّل، توبه، صدقه، صله رحم، شکر، استغفار، موعظه، بشارت، انذار و تزکیه توجیه پذیر نخواهند بود. «بدا» یعنى ایمان به تأثیر این امور در حیات انسان.

چه ما بتوانیم با توجه به علم مطلق خدا و احاطه او به همه امور، «بدا» را تفسیر کنیم یا در فهمِ سرّ و حقیقت آن درمانیم، بهر حال باید بر طبق مفاد آیات بسیار قرآن و احادیث متواتر به مسأله «بدا» معتقد باشیم.

چرا که گاهى با این که همه علل و زمینه هاى تحقّق یک امر فراهم مى شود در عین حال علل دیگرى باعث سلب تأثیر آن ها و در نتیجه مانع وقوع امر مزبور مى شوند; در چنین شرائطى هم ثبوت و تحقق آن عوامل، و هم تداوم آن ها، و هم موانع تأثیر آن ها، همه به تقدیر الهى با نظم و ترتیبى که او مقرر کرده است، در «امّ الکتاب» محفوظ اند. این امور اگرچه به افعال اختیارى بشر هم ارتباط پیدا مى کنند به اراده خدا و تقدیر او واقع مى شوند یعنى نه جبرى در کار است و نه تفویضى، بلکه یک حقیقتى ما بین این دو تا است.

«لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»( [18] ).

به عنوان مثال خداوند مقدّر فرموده است که آتش بسوزاند و یا هر مخلوقى در مسیر خاصّ خود رشد پیدا کند، ولى اگر مانعى پیش آمد آن امر تحقق نمى یابد. البته باید توجه داشت که موجبات اثبات حوادث در شرائط وجود موانع تحقق آن ها در موارد مادى «بدا» خوانده نمى شود تنها در مواردى که امورى نظیر صدقه و صله رحم و دعا در پیدایش و یا عدم پیدایش امرى دخالت داشته باشند به گونه اى که بشر وجود یا عدم آن را از نظر علل ظاهرى قطعى بداند، در این موارد خلاف آن را «بدا» مى گویند. در حالى که به ظاهر این مورد دوم با اول چندان فرقى ندارد جز این که موضوع محو و اثبات در مسأله اول در امور محسوس است و براى بیشتر یا همه افراد قابل درک مى باشد. ولى در مسأله دوم در امور غیر محسوس است، لذا بیشتر یا اغلب افراد از درک آن عاجزند، نوع دوم بر وجود و تأثیر عالم غیب و وجود خدا بیشتر دلالت مى کند، هرچند همه امور از او است.

خلاصه مفهوم «بدا» همان مفهومى است که از این آیه قرآن که در ضمن آن خداى متعال عقیده باطل یهود را ردّ مى فرماید به خوبى استفاده مى شود:

(وَ قَالتِ الیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغلُولَةٌ غُلَّت اَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قَالُوا بَل یَداهُ مَبسُوطَتانِ یُنفِقُ کَیفَ یَشاءُ...)( [19] ).

]«و یهود گفتند: «دست خدا ـ با زنجیر ـ بسته است». دست هاى شان بسته باد! و به خاطر این سخن، از رحمت ـ الهى ـ دور شوند! بلکه هر دو دستِ ـ قدرتِ ـ او، گشاده است; هرگونه بخواهد مى بخشد!».[

پس «بدا» به معناى صحیح آن نفى این اعتقاد نادرست یهود است که مى گوید دست خدا از تصرف در امور بسته است; به عبارت دیگر «بدا» معنایش باز بودن دست خدا و محدود نبودن قدرت مطلق اوست، بدون این که این امر با علم مطلق او منافات داشته باشد.

یا به تعبیر دیگر حقیقت «بدا» به معناى صحیح آن بگونه اى که هم با علم مطلق خدا هماهنگى داشته باشد، هم با منزه بودن ذات بارى از هرگونه جهل مطابقت نماید و هم موافق با نظر نادرست یهود و سایر منکران مسأله «بدا» که قدرت حق را محدود مى دانند، نباشد باید به این نحو توصیف شود که بر طبق مقدرات الهى اشیاء هر یک داراى آثار خاصى مى باشند که کارها بر طبق آن آثار، به مقتضاى قضاى الهى وجود پیدا مى کنند.

به عبارت دیگر تقدیر الهى این است که مثلا آتش خاصّیت سوزاندن داشته باشد، ولى فعلیت این خاصیت ـ تحقق آن ـ به قضاى الهى است و از طرف دیگر یک سلسله اسباب غیبى مانند توکل و صدقه و دعا ـ که امور غیر عادى مادى اند ـ داریم که هر کدام اثر خاصى دارند در مرحله عمل هر یک از آن علل مادى و معنوى ـ ظاهرى و غیبى ـ که قوى تر باشد در تحقق امور مؤثر واقع مى شود و مقتضاى آن وجود پیدا مى کند; مثلا در بسیارى از موارد علیرغم وجود موانع صله رحم که به عنوان یک عامل طول عمر مقدّر شده است بر همه عوامل دیگر پیروز مى شود و در نتیجه عمر فرد طولانى مى گردد; لذا در روایت وارد شده است:

«صلة الرحم تزید فى العمر و تدفع میتة السوء»( [20] ).

]«صله رحم عُمر را طولانى، و سختى هاى مرگ را برطرف مى کند».[

خلاصه حقیقت بدا این است که اسباب و مقتضیات منحصر در اسباب مادى نیست بلکه در کنار اسباب مادى یک سلسله اسباب غیر مادى نیز بر حسب تقدیر الهى در کارند.

بر این اساس باید هم به اسباب غیبى ایمان داشت و هم به اراده الهى و این که (کُلَّ یَوم هُوَ فى شَأن)( [21] ) و استمرار تدبیر و تصرف او در رزق و شفا و هدایت و... بدون خواست خداوند تأثیر ندارد، هر چند ما نتوانیم تفصیلات این شئون الهى و ارتباط آن ها را با یکدیگر درک کنیم.

ممکن است مراد از محو در «بدا»، محو این تقدیرات به تقدیرات دیگر باشد. مثل محو اثر بیمارى و شفا به دوا یا دعا که به خواست خدا انجام مى گیرد. همان تقدیر و تأثیر بیمارى نیز به مشیّت الهى است همان گونه که در اسباب و مسببات مادى و ظاهرى مى بینیم که فلان عامل از سقوط انسان در دریا یا از بلندى یا وقوع یک حادثه و تصادف مانع شد. گاهى هم این تحول با تأثیر اسباب غیبى محو یا اثبات مى شود.

ممکن است مراد این باشد که تقدیرات حتمى نیستند تنها به واسطه خواست خداوند است که این تقدیرات محو یا اثبات مى شوند و بدون آن هیچ تقدیرى به نتیجه نمى رسد و مراد از (وَ عندَهُ اُمّ الکتاب)( [22] ) هم این است که همه روابط و تقدیرات در امّ الکتاب است. یا این که آن چه تحقق مى پذیرد خلاف آن وجود پیدا نمى کند همه در امّ الکتاب است.

در هر صورت، «بدا» یک معنى معقول و منطقى دارد و چنان نیست که گفته شود به معنى ظهور امر مخفى و مجهول بر خدا است. مقصود از بیان مسأله «بدا» به هر یک از تفاسیرى که بیان شد این است که بشر از طریق درک این واقعیات توجهش نسبت به خدا بیشتر شود و در هیچ حالى خدا را فراموش ننماید، در همه امور تکیه و اعتمادش تنها به اسباب ظاهر و عادى نباشد و با فراهم شدن آن اسباب باز هم خود را به عنایت فعلى خدا محتاج بداند و اگر اسباب مادى را فراهم ندید، باز هم ناامید نشود چه بسا خداوند از طرق دیگر زمینه فعل را فراهم کند.

خلاصه مثل یهود، خدا را دست بسته نداند و به این حقیقت بزرگ توحیدى معتقد باشد که

(قُلِ اللّهم مالک المُلک تُؤتى المُلک من تشاء و تَنزع المُلک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدکَ الخیرُ اِنّک على کُلّ شىء قدیرٌ)( [23] ).

]«بگو: بارالها! مالک حکومت ها تویى; به هرکس بخواهى، حکومت مى بخشى; و از هر کس بخواهى، حکومت را مى گیرى; هرکس را بخواهى، عزت مى دهى; و هر که را بخواهى خوار مى کنى. تمام خوبى ها به دست تو است; تو بر هر چیزى قادرى».[

اصولا بدون چنین اعتقادى تربیت انسان و سیر او در عوالم معرفت و ترقى واقعى و عروج به مقامات ملکوتى میسر نخواهد بود و این واقعیتى است که در فطرت انسان هم زمینه دارد و حتى اگر با زبان هم مسأله «بدا» را منکر شود به کمک وجدان خود به آن اعتراف مى کند، لذا در پیش آمدهاى خطرناک خدا را براى دفع آن ها فرا مى خواند و به اسماء حُسناى او مثل الرّزاق و الشّافى و الکافى و الحافظ و... که همه با اعتقاد به مسأله «بدا» مفهوم پیدا مى کنند متوسل مى شود.

و چنانکه در قرآن کریم مى فرماید:

(قُل اَرَاَیتَکُم اِن اَتاکُم عَذابُ اللهِ اَو اَتَتکُم السّاعةُ اَغَیرَ اللهِ تَدعُون اِن کُنتم صادِقینَ بَل اِیّاهُ تَدعُون)( [24] ).

]«بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیر برپا شود، آیا ـ براى حل مشکلات خود ـ غیر خدا را مى خوانید اگر راست مى گویید؟ ـ نَه ـ بلکه تنها او را مى خوانید».[

بر اساس این اهمیتى که اعتقاد به بداء در پرستش خدا و توجه به او دارد، در روایات شیعه وارد شده است: «ما عُبِدَ اللهُ بِشَىء مِثلَ البَداء»( [25] )ـ خداوند به چیزى نظیر اعتقاد به بداء مورد پرستش واقع نشده است ـ .

خلاصه بحث این است که مسأله «بدا» به هر تفسیرى معنى شود با علم مطلق الهى منافات ندارد. یعنى او همان طور که «بکلّ شىء علیم» است «بکلّ شىء قدیر» است.

در مسأله بداء دو شبهه مطرح شده است:

شبهه اول: از طرف قائلین به جبر است که مى گویند وقتى علم خدا به چیزى تعلق گرفت تخلف علم از معلوم ناممکن است. بنابر این اگر مفاد (کلّ یوم هوَ فى شأن)( [26] ) این باشد که هر روز و در هر آن بهر چه عِلم او تعلق پیدا کند آن واقع مى شود، بنابر این خلق مى کند و روزى مى دهد و منع مى کند، همه افعال از او است خارج از محدوده علم او چیزى تحقق نمى یابد، و بلکه خارج از این محدوده صدور فعلى جایز و ممکن نخواهد بود. چنانکه تحقق افعالى که علم او به صدور آن ها تعلق گرفته است واجب خواهد بود. زیرا صادر نشدن آن افعال مستلزم جهل او خواهد بود، در حالى که ذات بارى از همه انواع جهل و یا عیب و نقص منزّه است. از این جا شبهه مجبور بودن خدا و حتى بندگان خدا را مطرح مى کنند.

البته این شبهه از طریق مراجعه به وجدان مردود مى شود، چرا که هر کس به گونه اى روش و آشکار در کارها خود را مختار مى بیند و این در واقع یک نوع شبهه در بدیهیات است مثل این است که کسى در سوزاندن آتش یا گرم کردن آن تردید کند.

پاسخ دیگر از این شبهه آن است که اولا: این شبهه به فرض که وارد باشد مسأله «بدا» و محو و اثبات را ردّ نمى کند، زیرا با اعتقاد به جبر و عدم اختیار، محو و اثبات هم که از جمله افعال الهى است در نهایت امر مانند سایر افعال به جبر یا اختیار واقع مى شود.

به عبارت دیگر قائل به جبر با این شبهه نمى تواند محو و اثبات را نفى نماید، فقط مى تواند بگوید محو و اثبات که هر دو از افعال الهى است حتمى الصّدور است.

ثانیاً: جواب صحیح اصل شبهه این است که محو و اثبات هر دو از افعال اختیارى الهى است و مثل سایر افعال از او با اختیار صادر مى شوند و «علم خدا به صدور آن به اختیار» نمى تواند منافاتى با اختیارى بودن آن داشته باشد. زیرا مفهومش لزوم تأثیر علم در معلوم است و این محال است و همین طور نسبت به افعال بندگان نیز خدا عالم به صدور اختیارى آن ها از بندگان است و چنین علمى اختیار بنده را نفى نمى کند و گویا حکیم و محقق طوسى آن جا که در پاسخ به خیام فرموده است:

علم ازلى علّت عصیان گفتن***نزد عقلا ز غایت جهل بود

به این جواب اشاره دارد که علم به وقوع و صدور افعال از افراد مختار به اختیارى بودن آن ها آسیبى نمى رساند.

شبهه دوم: این است که اخبار انبیا و اولیا از امور غیبى آینده بخصوص اخبار حضرت رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه طاهرین (علیهم السلام) با امکان «بدا» در آن ها چگونه قابل تفسیر و توجیه است یعنى آنان چگونه از این همه وقایع بدون ملاحظه این که شاید در خبرى که مى دهند «بدا» واقع شود به طور جزم خبر داده اند؟

جواب: امکان وقوع «بدا» و وقوع آن در بعض موارد، به معنى وقوع آن در همه موارد نیست. بنابر این خبر غیبى آن بزرگواران ـ که علم شان از علم خدا و تعلیم و الهام او نشأت مى گیرد ـ به واقع نشدن «بدا» دلالت دارد و با امکان وقوع «بدا» منافاتى ندارد.

و اگر شبهه این گونه طرح شود که بر حسب بعضى از روایات در مواردى خبرهاى انبیا و ائمه (علیهم السلام) وقوع نیافته و علت آن را وقوع «بدا» یا امورى دیگر ذکر کرده اند و این امر مستلزم اخبار از خلاف واقع و متهم شدن به کذب و موجب وهن مقام نبوت و ولایت مى شود.

به علاوه شخص نبى یا ولى که از آن خبر مى دهد یا عالم به وقوع «بدا» است یا عالم نیست. در صورت اولى بدیهى است خبر از وقوع امرى که واقع نمى شود با علم خبر دهنده از وقوع نیافتن آن کذب است و مقام انبیا منزّه از آن است.

در صورت دوم نیز با احتمال وقوع «بدا» خبر جزمى از امرى که وقوع یافتن یا نیافتن آن به سبب احتمال «بدا» محتمل است اگر کذب نباشد براى صاحب مقام نبوت و امامت چندان موجّه نیست.

پاسخ: اولا: بر حسب اخبار معتبر آن چه خداوند از علوم و آگاهى به امور غیبى به نبى و ولى عطا مى کند و آن ها را مأمور اِخبار از آن ها مى نماید از امور حتمیه است که «بدا» در آن ها نیست. مثلا در خبر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) از قتل عمّار به دست گروه ستمگر یا خبر آن حضرت از شهادت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و شهادت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) و سایر مصیبت ها که بر اهل بیت (علیهم السلام) وارد مى شود، و یا این که حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام)از اهل بیت اولین کسى خواهد بود که به آن حضرت خواهد پیوست، و این که دین اسلام عالم گیر مى شود، و حضرت مهدى (علیه السلام) در آخر الزمان ظهور مى نماید و بیان صفات و خصایص او و ده ها خبر مسلّم دیگر و همین طور است خبرهاى غیبى حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که بسیارى از آن ها را اهل سنّت هم روایت کرده اند و خبرهاى سائر ائمه (علیهم السلام) از امور غیبى که این خبرها «بدا»پذیر نیستند و به عبارت صحیح تر در این وقایع «بدا» واقع نخواهد شد وگرنه آن بزرگواران از آن خبر نمى دادند.

اخبارى که از وجود «بدا» در خبرهاى غیبى ایشان سخن گفته است یا بسیار نادر است یا ضعف سند دارند و یا دلالت آن ها کامل نیست. به عنوان مثال همین روایت ابى حمزه که بحث آن گذشت.

اگر روایت صحیح هم در این زمینه باشد آن خبر عمرو بن حمق از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که مى گوید به حضور امیرالمؤمنین (علیه السلام)در وقتى که ضربت خورده بود شرفیاب شدم حضرت فرمودند: اى عمرو، من از شما جدا خواهم شد ... تا سال هفتاد بلاهایى واقع خواهد شد ـ سه بار این جمله را تکرار فرمودند ـ .

من عرض کردم یا امیرالمؤمنین فرمودید: تا سال هفتاد بلاهایى پیش خواهد آمد، آیا بعد از هفتاد گشایش هست؟

فرمودند: بلى اى عمرو، بعد از هر بلایى آسانى و گشایشى است.

(یَمحُوا اللهُ مَا یَشاءُ وَ یُثبِت وَ عِندهُ اُمُّ الکِتابِ)( [27] ).( [28] )

]«خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات مى کند و امّ الکتاب نزد او است».[

این روایت خبر از ظهور و قیام امام زمان (علیه السلام) نمى دهد بلکه خبر از یک سنت الهى مى دهد که (اِنّ مَعَ العُسر یُسرا ]مسلّماً با ـ هر ـ سختى آسانى است)[( [29] ) با این حال این نکته را هم متذکر مى شود که وقوع این گشایش در صورتى خواهد بود که «بدا» پیش نیاید به علاوه حضرت با قرائت آیه

(وَ یَمحُوا اللهُ مَا یَشاءُ وَ یُثبِت وَ عِندهُ اُمُّ الکِتابِ)( [30] )

در حقیقت مى خواهند بفرمایند این امر صد در صد حتمى نیست چه بسا «بدا» حاصل شود و مانع از فراهم شدن زمینه آن گردد( [31] ).   



برچسب ها : مهدویت,



» مطلب بعدی : اعلام لیست نهایی جبه پایداری توسط لنکرانی


ادامه مطلب...